در نگاهم خيره شدي/كمي بغض در چشمانت پيدا بود/اما تو... گفتي ديگر بس است اين زندگي/ديگر خسته بودي/از من و با من بودن/از تمام نگاه هايم/ديگر از من دل بريده بودي/نميتوانستم باور كنم/بي تكيه گاهي را- نبودن آن دستان پر مهرو محبت را- نبودن آن چشمان زيبا را/ نميدانستم نبودنت را، چه چيز را بايد باور كنم/از دست دادن عشق را! از دست دادن كسي كه عمري عاشقانه مثل بت ميپرستيدمش/يا از دست دادن ي زندگي مشترك را/فقط ميدانستم من شكسته شدم،باختم،در زندگي، در رويا_ديگر اميدي نيست_ دستانم تنهاست/جسمم بي تكيه گاه است/اما چگونه باور كنم؟مرگم را/بي تو بودن را/چگونه باور كنم رفتن بي بهانه ات را؟ چگونه باور كنم جدايي را؟آن انتظار تلخ را؟
 
|